هر شاعر و یا نویسنده برای بیان آنچه در ذهن خود دارد، از شیوۀ خاصی استفاده میکند که متفاوت از دیگران است. در دنیای ادبیات نیز هر شاعر و یا نویسنده زن یا مرد سبک خاص خود را دارد، بهطوریکه سبک هر یک از بزرگان ادبی به دیگری شباهت ندارد. نویسندگان زن و مرد هرکدام به نحوی تحت تأثیر عواملی مانند باورها و عقاید خود، عوامل اجتماعی دوران خود، جنسیت و مشخصههای رفتاری خاص خود، سبک خاصی دارند. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی تلاش میکند تا بر اساس چارچوب نظری سارا میلز به این سؤال پاسخ دهد که چگونه نویسنده زن و مرد دارای سبک متفاوتی در داستانهای کوتاه فارسی هستند. برای پاسخ به این پرسش سبک زنانه در پنج داستان کوتاه فارسی از غزاله علیزاده و پنج داستان کوتاه از مصطفی مستور بر اساس چارچوب میلز بررسی شده است. نتایج بررسی نشان داد که علیزاده بهعنوان یک نویسنده زن با استفاده از بسامد بالای واژگان متعلق به حوزۀ زنان، گرایش بیشتر به استفاده از صورتهای عاطفی، رنگواژهها، صورتهای مبهم، گرایش به سادهنویسی و همچنین گرایش به ساختهای خلاف قواعد دستوری و جملات ناتمام، سبکی زنانه دارد، در مقابل، با وجود اینکه مستور در داستانهای خود به وضعیت زنان توجه نشان داده است ولی ساختهای مذکور در داستانهای بررسی شدۀ او پربسامد نیست. بنابراین جستار حاضر تأییدی است که سبک زنانه و مشخصههای زبانی مربوط به این سبک در آثار نویسنده زن به میزان و شکل معناداری هویداست و با نویسنده مرد تفاوت دارد.